مردنابینا-ترجمه ودرباره شعری از آرسنی تارکوفسکی
مرد نابینایی قطاری سرد را می راند از بریانسک به سمت خانه با سرنوشت خویش سفر می کرد سرنوشت نجواکنان با او سخن گفت آن چنان که تمام قطار می توانست بشنود: چرا از کوری و جنگ رنج می بری؟ سرنوشت گفت : کم سویی و نابینایی خوب است تو … ادامه خواندن مردنابینا-ترجمه ودرباره شعری از آرسنی تارکوفسکی
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.